English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5957 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
standard poker hands U استانداردبرهایدستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poker U سیخ بخاری
poker U سیخ زن
poker U بازی پوکر
poker U سیخ
poker face U دارای قیافهی عاری از بیان
poker-faced U حالتیکهاحساساتشما رانشانندهد
poker die U تاسپوکر
as stiff as a poker U خیلی خشک
poker face U خشک
poker face U چهرهی بیحالت
by the holy poker U سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
poker work U نقشه اندازی روی چوب بوسیله سوزندان ان با داغ اهن
poker pocket billiards U بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
second hands U نیم دار
all hands U همگی اماده همگی
hands U قدرت توپگیری
hands U crew
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
hands on <adj.> U کارآمد
second hands U کار کردن
second hands U مستعمل دست دوم
to come to hands U دست به یخه شدن
second hands U عاریه
on all hands U ازهمه طرف
all hands U کلیه پرسنل
on all hands U بهرطرف
of all hands U ازهمه طرف درهرحال
of all hands U ازهرسو
hands down <idiom> U
hands off <idiom> U
hands down U بدون کوشش بسهولت
on all hands U ازهرسو
hands-off U دست نزنید
hands-off U دست زدن موقوف
hands off U دست نزنید
hands off U دست زدن موقوف
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
old hands U ادم با سابقه و مجرب
hands down U بدون احتیاط
off one's hands <idiom> U از شر چیزی خلاص شدن
clean hands U بی الایشی
lay hands one someone U دست روی کسی بلند کردن
open hands U سخاوت
by show of hands U با نشان دادن دست
lay hands on something U چیزی را یافتن
lay hands on something U چیزی راتصرف کردن
lay hands on something U بر چیزی دست یافتن
change hands U دست بدست رفتن
join hands U توحید مساعی کردن
joint hands U تشریک مساعی کردن
My hands are tied. <idiom> U نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
joint hands U شریک شدن
all hands parade U سان و رژه عمومی
it injured his hands U بدستهایش اسیب زد
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
imposition of hands U دست گذاری
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
duty hands U گروه نگهبانان
duty hands U نگهبانان
clean hands U پاکی
to change hands U دست بدست رفتن
all hands parade U همگی به رژه
open hands U دست باز بودن
It is in the hands of God . U دردست خدا ست
hour hands U عقربه ساعت شمار
To seize with both hands. U دودستی چسبیدن
To shake hands with someone. U با کسی دست دادن
If I lay my hands on him. U اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
To wash ones hands of somebody (something). U دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
(one's) hands are tied <idiom> U
lay hands on something <idiom> U یافتن چیزی
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
play into someone's hands <idiom> U (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
wash one's hands of <idiom> U ترک کردن
chafe of hands U ساییدگی پوست دست ها
hands of Fatima U طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
someone's hands are tied <idiom> U دستهای کسی بسته بودن [اصطلاح مجازی]
My hands are tied. <idiom> U دستهایم بسته اند.
To rub ones hands. U دستها را بهم مالیدن
to clasp hands U دست بهم زدن
to clasp hands U دست یکی شدن
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to lay hands on U دست زدن به
to lay hands on U دست انداختن بر
to link hands U دست بهم دادن
to shake hands U دست دادن
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
wash your hands U دستهای خود را بشویید
deck hands U ملوان ساده
deck hands U جاشو
farm hands U پالیزگر
farm hands U کشتیار
farm hands U کارگر مزرعه
to read people's hands U کف بینی کردن
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
Wipe your hands on a towel. U دستهایت را با حوله پاک کن
Those who agree,raise their hands. U موافقین دستهایشان رابلند کنند
shake-hands grip U طرزقرارگیریدست
I am busy . my hands are tied. U دستم بند است
to get [lay] [put] your hands on somebody <idiom> U کسی را گرفتن [دستش به کسی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
ammunition in hands of troops U مهمات موجود در دست یگانها
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
He has suffered a great deal at the hands of his wife . U از دست زنش خیلی کشیده
standard U قسمت ساکن دستگاه
standard U نورم مقیاس
standard U عیار قانونی استاندارد مقرر
standard A U استانداردA
standard U یکسان معیار
standard U همگون یکنواخت یکجور
standard U همشکل
standard U همسان
standard U قانونی
standard U سنجه
standard U طبیعی یا معمولی
standard U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard U حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard U اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard U نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard U واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard U خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard U متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard U محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard U معمولی
standard U نمونه قانونی
standard U دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard U نشان پرچم
standard U متعارفی
standard U نمونه قبول شده معین
standard U مقرر قانونی
standard U قالب
standard U الگو
standard U استاندارد همگون
standard U معیار
standard U متعارف
standard U متداول
standard U مرسوم
standard U استانده
standard U اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard U کالای جانشین رزمی
standard U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U استاندارد
standard motor U موتوراستاندارد
standard ohm U اهم استاندارد
standard pascal U پاسکال استاندارد
standard penetration U ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch U گام استاندارد
standard price U قیمت استاندارد
standard rate U نرخ استاندارد
standard rudder U 51 درجه سکان
double standard U نظام دو معیاری
standard solution U محلول استاندارد
standard price U قیمت پایه
standard function U تابع استاندارد
standard load U بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard method U روش استانده
standard load U بار تنظیم شده
standard metre U متر قانونی یا قبول شده
standard motor U موتور معمولی
standard language U زبان متعارف
standard item U اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard interface U رابط استاندارد
standard interface U واسطه استاندارد
standard gauge U اندازه معمولی
standard measure U اندازه استاندارد
standard specification U دستورات استاندارد
standard class U درجه استاندارد
standard lens U نفراستاندارد
gold standard U نظام پایه طلا
standard section U پروفیل استاندارد
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
standard bearers U پیشوا
standard bearers U علمدار
standard bearers U پرچم دار
standard bearer U پیشوا
standard bearer U علمدار
wage standard U دستمزد استانده
double standard U قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
standard specification U مقررات استاندارد
standard stimulus U محرک معیار
standard subroutine U زیرروال متعارف
standard time U وقت بین المللی
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard time U زمان استانده
standard time U زمان رسمی
standard trench U سنگر معمولی
system standard U معیار سیستم
system standard U استانداردسیستم
standard bearer U پرچم دار
calibration standard U اندازه کالیبراسیون
resistance standard U مقاومت استاندارد
standard resistor U مقاومت استاندارد
Recent search history Forum search
1Finally, standard notation is used throughout, with clarifications provided as needed.
0It has gotten so bad that washing one’s hands in the kitchen sink becomes an uncomfortable undertaking. Therefore, we are introducing a new policy that mandates that employees wash their dishes
0It has gotten so bad that washing one’s hands in the kitchen sink becomes an uncomfortable undertaking. Therefore, we are introducing a new policy that mandates that employees wash their dishes
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com